تئودور، شاعر فرانسوی است متولد سال 1823 و درگذشته به سال 1891 میلادی او پیروی از مکتب ویکتور هوگو و آلفرد دوموسه و تئوفیل گوتیه میکرده است، پارچه و یا نخی که بدان هر چیزی را بندند، بسته و توده از هرچیز، چون بسته و تودۀ کاغذ و امثال آن، مأخوذ از فرانسوی، گروه و دسته ای که هدف و مقصود خاص دارند، جمعی که گرد هم آیند و برای انجام دادن کاری هریک وظیفه ای بعهده گیرند، مثل، باند قاچاقچی، باند هروئین ساز و هروئین فروش، باند بچه دزدها و ... باندبازی، دسته بندی، باریکه ای آسفالت شده از زمین فرودگاه که هواپیما بر آن فرود آید
تئودور، شاعر فرانسوی است متولد سال 1823 و درگذشته به سال 1891 میلادی او پیروی از مکتب ویکتور هوگو و آلفرد دوموسه و تئوفیل گوتیه میکرده است، پارچه و یا نخی که بدان هر چیزی را بندند، بسته و توده از هرچیز، چون بسته و تودۀ کاغذ و امثال آن، مأخوذ از فرانسوی، گروه و دسته ای که هدف و مقصود خاص دارند، جمعی که گرد هم آیند و برای انجام دادن کاری هریک وظیفه ای بعهده گیرند، مثل، باند قاچاقچی، باند هروئین ساز و هروئین فروش، باند بچه دزدها و ... باندبازی، دسته بندی، باریکه ای آسفالت شده از زمین فرودگاه که هواپیما بر آن فرود آید
بازوی زین را گویند. (آنندراج). اطراف و دامنه های زین. (ناظم الاطباء). دامنۀ زین که به بال شبیه است. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 181). دو دامن زین که دو پهلوی اسب را پوشاند و رکاب از زیر آن آویخته گردد و معمولاً شکل بال دارد. برگۀ زین. برگه
بازوی زین را گویند. (آنندراج). اطراف و دامنه های زین. (ناظم الاطباء). دامنۀ زین که به بال شبیه است. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 181). دو دامن زین که دو پهلوی اسب را پوشاند و رکاب از زیر آن آویخته گردد و معمولاً شکل بال دارد. برگۀ زین. برگه
دهی است از دهستان دلگان بخش بزمان شهرستان ایرانشهر که در 115 هزارگزی جنوب بزمان بر کنار راه مالرو مندبه کوران قلعه در جلگه واقع است، ناحیه ای است گرمسیر و دارای 500 تن سکنه و آب آن از قنات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و خرما و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو است، طایفۀ بامری در آنجا سکونت دارند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان دلگان بخش بزمان شهرستان ایرانشهر که در 115 هزارگزی جنوب بزمان بر کنار راه مالرو مندبه کوران قلعه در جلگه واقع است، ناحیه ای است گرمسیر و دارای 500 تن سکنه و آب آن از قنات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و خرما و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو است، طایفۀ بامری در آنجا سکونت دارند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
: بورسیپا شهری بود که رب النوع نبو در آن دارای پرستشگاه بود، بعدها در نزدیکی همین شهر، مردوک خداوند بزرگ بابلیها پرستیده شدو بعد در همانجا شهر نامور باب ایل، بابل (در خدا) بوجود آمد. (فرهنگ ایران باستان چ اول ج 1 ص 119)
: بورسیپا شهری بود که رب النوع نبو در آن دارای پرستشگاه بود، بعدها در نزدیکی همین شهر، مردوک خداوند بزرگ بابلیها پرستیده شدو بعد در همانجا شهر نامور باب ایل، بابل (درِ خدا) بوجود آمد. (فرهنگ ایران باستان چ اول ج 1 ص 119)
چهل و دومین سال سلطنت نوشیروان (که مقارن 572-573 میلادی است). زیرا هیچ سالی به اندازۀ آن سال مشحون از آثار بسیار مهم نبوده است لذا اعراب آن سال را ’سال فیل’ خوانده اند. رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 1 صص 255- 257 و ص 656 و رجوع به عام الفیل شود
چهل و دومین سال سلطنت نوشیروان (که مقارن 572-573 میلادی است). زیرا هیچ سالی به اندازۀ آن سال مشحون از آثار بسیار مهم نبوده است لذا اعراب آن سال را ’سال فیل’ خوانده اند. رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 1 صص 255- 257 و ص 656 و رجوع به عام الفیل شود
مرکّب از: ب + ال + کل، تماماً. سراسر. یکسره. همگی. (فرهنگ رازی)، از همه جهت. بطور کلی. (ناظم الاطباء) : روزبروز آن آب کمتر میشود و هوا میگردد تا آنگاه که بالکل خشک شود. (رسالۀ کائنات جو ابوحاتم اسفزاری)، و رجوع به کل شود
مُرَکَّب اَز: ب + ال + کل، تماماً. سراسر. یکسره. همگی. (فرهنگ رازی)، از همه جهت. بطور کلی. (ناظم الاطباء) : روزبروز آن آب کمتر میشود و هوا میگردد تا آنگاه که بالکل خشک شود. (رسالۀ کائنات جو ابوحاتم اسفزاری)، و رجوع به کل شود
ده کوچکی است از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 36هزارگزی جنوب ساردوئیه، 13هزارگزی خاور راه مالرو بافت - ساردوئیه، دارای 5 تن سکنه، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 36هزارگزی جنوب ساردوئیه، 13هزارگزی خاور راه مالرو بافت - ساردوئیه، دارای 5 تن سکنه، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
مرکّب از: بی + کیل، بدون کیل. بی کیله. که چیزی را وزن نکنند. بی سنجش: دینت را با عالم حسی به میزان برکشند بی تمیزان کار دین بی کیل و بی میزان کنند. ناصرخسرو. و رجوع به کیل شود
مُرَکَّب اَز: بی + کیل، بدون کیل. بی کیله. که چیزی را وزن نکنند. بی سنجش: دینْت را با عالم حسی به میزان برکشند بی تمیزان کار دین بی کیل و بی میزان کنند. ناصرخسرو. و رجوع به کیل شود